امشب
امشب باز خواب ازچشمانم ربوده است یادتو
من ماندم و هجوم خاطرات گذشته
من ماندم و مرورهزارباره رویاهای آینده
ومن به تومی اندیشم
تویی که تمام خاطرات گذشته و تمام رویاهای آینده منی
تویی که همه کس و همه چیزم شده ای
با تمام مشکلاتم هرگز زانو نخواهم زد...حتی اگر اسمان کوتا تر از قامتم شود
امشب باز خواب ازچشمانم ربوده است یادتو
من ماندم و هجوم خاطرات گذشته
من ماندم و مرورهزارباره رویاهای آینده
ومن به تومی اندیشم
تویی که تمام خاطرات گذشته و تمام رویاهای آینده منی
تویی که همه کس و همه چیزم شده ای
دلتنگت که می شوم
به عکست پناه می آورم
خط به خط چهره ات را نوازش میکنم
صدای دلنوازت درگوشم می پیچد
می گویی دوستت دارم
به صورتت لبخند می زنم
وبساعت روی دیوار ملتمسانه نگاه می کنم
کاش زودترحرکت کنند این عقربه ها
آنها نمیدانند من دلتنگ یارم
سحرنزدیک است
به زودی خورشید دامن طلایی رنگش را برزمین می گستراند
وخرامان خرامان به سوی زندگی می آید
خدایا
کمک کن دراین سیاهی شب راه را گم نکنم
چشمان بارانیم را پشت یک نقاب سنگی مخفی میکنم
نمی خواهم خط دلم را ازچشمانم بخوانی
تومرا سنگی ببین
نگران من نباش ، من تورادارم
تویی که باستارگان می آیی ، میهمان تنهاییم می شوی
به یادت به ماه خیره میشوم ؛
دستانم را به مهتاب می دهم،وبرایش ازعشق میخوانم
می خوانم تا سپیده صبح ، تاآن زمان که خورشید چشمانم را به نورخود روشن کند
حال تنهاییم رادربقچه سیاه شب پنهان میکنم غمم را با نقابی ازلبخند می پوشانم به صبح سلام میکنم
تابازباستارگان چشمک زنان بیایندومن تورامیهمان تنهاییم کنم
ارمغان توبه من
اشک است و سکوت و تنهایی
عشقی است که هرروز به خاکسترمی نشیند
حسرتی که هرروزبیشتر
وآهی که هرروزسوزانترمی شود
میدانی که هنوزدلتنگت می شوم؟
حیف که تودلتنگی را نمی شناسی
من بوسه ای ازماه گرفته ام
موهای طلایی خورشید را با باد شانه کرده ام
من بارانم و گل های یاس را به مهر شسته ام
وآرام درآغوش دریا خوابیده ام
دستان مرا،خدا به مهربانی فشرده است
من صبح را با سلام به زندگی شروع کرده ام
برف می بارد
تابیشتردرآغوشش بگیرد یارزیبایش را
تامحکم تردستانش را بفشارد وتمام گرمای وجودش را تقدیمش کند
برف می بارد
تا دستان یخ زده اش را درجیبش محکم تربفشارد
وسردی درونش را با فنجانهای پیاپی گرما بخشد
برف می بارد
تا یادت آتشی شود دراین سرما
وقلبم را به آتش بکشد
چه تاییدم کنی چه تکذیب
عاشقانه هایم ازتومی گویندو شعرهایم تورامی سرایند
چه نگاهم کنی چه نه
چشمان من چون تشنه ای گمگشته درصحرای چشمانت تورامی جویند
چه مرا بخواهی چه نه
قلبم باهرطپش تورا می خواند و هرنفسم به یادت چون آتشی سینه ام را میسوزاند
من عاشقم عاشق همیشگی تو
سیگاربعدی را روشن میکنم ....کامی از لبانش میگیرم
به جای لب هایی که چندیست نبوسیده ام..انگشتانم بوی تند سیگار میگیرند..
همان انگشتانی که همچو باد...جنگل موهای تورا نوازش میکند....
دیگر این اندام سوزان تو نیست..که مرا احاطه کرده..
دود سیگاراست وبس..سیگارم که به اخر میرسد..
لبم را میسوزاند مانند بوسه ای که..
که تو به هنگام خدافظی تقدیمش کردی
عشق واقعی وقتیه که دختر به سادگی
چشماشو میبنده و اجازه بوسیدن میده...
ولی پسر پیشانی دختر را میبوسه
اولين روز بارانی را به خاطر داری؟•
•غافلگير شديم•
•چتر نداشتيم•
•خنديديم•
... دويديم•
...... و•
•به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزيديم•
•دومين روز بارانی چطور؟
•پيش بينی اش کرده بودی•
•چتر آورده بودی•
•و من غافلگير شدم•
•سعی می کردی من خيس نشوم•
•و شانه سمت چپ تو کاملا خيس بود•
•و سومين روز چطور؟•
•گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری•
•چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خيس شد•
•و•
•چند روز پيش را چطور؟•
•به خاطر داری؟•
•که با يک چتر اضافه آمدی•
•و مجبور بوديم برای اينکه پين های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برويم•
•فردا ديگر براي قدم زدن نمی آيم•
•تنها برو
تویی که الان دلت واسه یه بی معرفت تنگه . . .
تویی که میخوای بهش زنگ بزنی ولی غرورت نمیذاره
تویی که بغضتو قورت میدی که یه وقت گریه نکنی
تویی که هر آهنگی گوش میدی یاد یه نفر میفتی
تویی که تا میای یه کاری کنی میگی : بیخیال
تویی که واس خودت آواز میخونی
تویی که این روزا توی دنیای مجازی غرق شدی
تویی که حتی توی دنیای مجازی هم خودتو گم کردی
تویی که نمیدونی چه ریختی خودتو خالی کن
به سلامتی تو
در آغوشـم ڪــہ مۓ گـیــرۓ
آنقــَــَدر آرام مۓ شوم
ڪـہ فـَـراموش مۓ ڪنم
بـایــد نفس بڪشم ...